۱۳۹۲ آبان ۹, پنجشنبه

تجمع برای زنده کردن کارون یا خشکاندن زاینده رود



من در هر دو شهر اصفهان و اهواز زندگی کرده ام و می دانم که جمعیت زیادی در شهر های اهواز و اصفهان مثل من هستند و این دو شهر پیوند دیرینه ای با یکدیگر دارند. برای نمونه می توان به شاهین شهر اصفهان اشاره کرد که در واقع شعبه ای از خوزستان در استان اصفهان است. و بدون شک کارون و زاینده رود، هر دو برای این دسته از هموطنانمان به یک اندازه عزیز هستند و از جنبش اخیر مردم اهواز برای حفظ کارون یا بهتر بگویم احیاء دوباره کارون خیلی خوشحال شده اند. سالها بود تن کارون زخم های عمیقی برداشته بود و کسی هم کاری نمی کرد. نه اینکه خوزستانی ها کارون برایشان مهم نباشد. بی تدبیری حکومت چنان همه جا را خراب کرده است و کوچکترین اعتراضی چنان سرکوب می شد که شاید دیگر کسی توان اعتراض نداشت. برای نمونه می توان به مورد مشابهی که سال پیش اتفاق افتاد اشاره کرد. اعتراض کشاورزان اصفهانی را در نظر بگیرید که به شدت سرکوب شد. کشاورزانی که دیگر چیزی برای باختن نداشتند و پاسخی جز استهزاء استاندار اصفهان و سرکوب نیروهای انتظامی ندیدند. حرکت مردمی خوزستان را به فال نیک می گیریم و امیدواریم که سرآغازی باشد برای حمایت از حرکت های مردمی در آینده و باز شدن فضای سیاسی و اجتماعی کشور.

به هر حال در لابلای اعتراض های مردم اهواز و خوزستان مواردی به چشم می خورد که خاطر هر ایرانی را آزرده می کند. برای نمونه عکس زیر را در نظر بگیرید. مگر زاینده رود جزئی از ایران نیست که این دوست عزیزمان اسم آن را حذف کرده است. مگر کشاورزان اصفهانی چه گناهی کرده اند که باید تاوان ضعف مدیریت حکومت را پاسخگو باشند. مگر خشک شدن زاینده رود و کویر شدن بخش بزرگی از ایران درد کمی است. مگر بی کار و آواره شدن حدود نیم میلیون کشاورز اصفهانی مشکل کوچکی است. البته مشکل اصلی زاینده رود ضعف مدیریت آب، برداشت های بی حساب و کتاب از آب رودخانه است و انتقال آب از کارون تنها سرپوشی خواهد بر زخم های عمیق زاینده رود. چه خوب است که اعتراض خوزستانی تغییر عمده ای در سیاست های مدیریت منابع آبی کشور ایجاد کند.  


یا مورد دیگر بحث جنگ عراق است. بر کسی پوشیده نیست که در طول جنگ خسارت های جانی و مالی جبران ناپذیری به مردم خوزستان وارد شد. خیلی از آنها آواره شدند. هنوز هم می توان آثار خرابی های جنگ را به وضوح در شهرهایی چون خرمشهر و آبادان مشاهده کرد. ولی از آن طرف هم نمی توان نقش استان اصفهان و دیگر مردم ایران را در جنگ نادیده گرفت. برای نمونه می توانید به این صفحه مراجعه کنید که نشان می دهد استان اصفهان بیشترین کشته را در جنگ عراق داشته است. البته من آمار دقیق تری در این زمینه پیدا نکردم ولی به هر حال مردم اهواز در جنگ تنها نبوده اند. 

مورد دیگر نظرات غیر کارشناسی و بزرگ نمایی در مورد انتقال آب به زاینده رود است. در نظر بگیرید که سدهای متعددی بر روی رود کارون ساخته شده است و مجموع ظرفیت این سدها برابر با 14 میلیارد متر مکعب آب است. به عبارتی آب ذخیره شده پشت سدهای کارون می تواند 14 سال آب مورد نیاز برای طرح انتقال به فلات مرکزی ایران را تامین کند. البته انتقال آب از پشت سدها شدنی نیست و حجم سدها تنها برای مقایسه آورده شده است. ولی در اعتراض های خوزستانی ها خیلی کم به موضوع سدهای ساخته شده بر روی کارون اشاره می شود و دیگر مشکلات رود کارون هم نادیده گرفته می شود. برای نمونه ساخت سد گتوند در نزدیکی معدن نمک یک خطر جدی برای کارون است ولی چشم معترضان عزیز این مورد را نادیده می گیرد. یا دفع فاضلاب و پسمانده های صنعتی در کارون و ساخت و ساز غیر اصولی در اطراف کارون از عوامل اصلی افزایش آلودگی کارون است ولی کمتر به آن اشاره می شود. انگار که انتقال آب به زاینده رود تنها مشکل کارون است و با جلوگیری از این طرح کارون بهشت می شود، آغاسی زنده می شود و بزن و بکوب.
ظرفیت میلیون متر مکعب
سد 
3139
کارون 1
2970
کارون 3
2190
کارون 4
261
مسجد سلیمان
5082
سد گتوند

در نهایت حرکت مردم خوزستان برای حفظ کارون بسیار ارزنده است  و من به شدت از آن حمایت می کنم. امیدوارم مردم خونگرم خوزستان از هموطنان خودشان در مرکز ایران غافل نشوند و مطمئن باشند که هیچ ایرانی راضی به خشکاندن کارون نیست و هدف مردم خوزستان هم بهتر است احیاء کارون باشد و همه موارد آسیب زننده به کارون را منصفانه در نظر بگیرند.

کرمکی

۱۳۹۲ آبان ۳, جمعه

پیگیری تصادف در فیسبوک





به نظر می رسد تصادف های کوچک در ترافیک نامنظم شهرهای ایران، امری اجتناب ناپذیر است. در بسیاری از موارد طرفین با یک معذرت خواهی جزیی بی خیال می شوند و یا بر عکس کار به زد و خورد می کشد. در مواردی هم مقصر فراری می شود. اما ظاهرا از امکانات شبکه های اجتماعی می توان برای پیدا کردن مقصر حادثه استفاده کرد. آقایی در فیسبوک داستان یک بداخلاقی اجتماعی را که اخیرا برایش در تهران اتفاق افتاده را به همراه عکس منتشر کرده است. البته داستان به صورت یک طرفه از دید آقا نقل شده و خانم زبان بسته نمی تواند از خودش دفاع کند. تنها هدف از بازنشر این قضیه در این وبلاگ این است که کمک کنم این قضیه به گوش این خانم هم برسد که نظر این خانم را هم در مورد این تصادف و رفتارش بدانیم. من شماره پلاک ماشین را حذف کردم و خود خانم هم عینک دودی به چشم دارد. اصل داستان و عکس را می توانید در اینجا ببینید. همچنین فراموش نکنید که نظرات زیر لینک را هم بخوانید. من پر رای ترین آنها را اینجا کپی می کنم. 

اصل داستان:
این خانم به ظاهر محترم صاحب ماشین تیبای سفیدی که در عکس می‌بینید درست یک ماه پیش با اتوموبیل کاپریس من تصادف کرد و در عقبش رو کمی خط انداخت و لاستیک روی سپر رو هم بلند کرد که هر دو در عکس مشهوده.
اینجا خیابان جماران تقاطع نیاوران هست، و منزل این خانم هم همین نزدیکی (چون بیمه ماشین همراهش نبود و سه سوته رفت و آورد)
همونطور که از عکس هم قابل حدسه ایشون قصد زرنگ بازی داشته و خواسته از صف خودروهایی که در لاین صحیح ایستاده بودن با تجاوز به لاین مخالف سبقت بگیره، اما چون ناگهان خودرویی از نیاوران وارد لاین مقابل شده ایشون هل کرده و فرمون ناگهانی داده و با گوشه جلو راست سپرش به من زده.
وقتی از ماشین پیاده شدم فقط منتظر بودم که یک «ببخشید حواسم نبود» بشنوم تا طبق معمول ده‌ها تصادف دیگه محل رو ترک کنم و خسارت جزئی رو که به مراتب از خسارتی که خودش دیده بود کمتر بود رو بعداً تعمیر کنم.
اما ایشون با وقاحت تمام گفت «مگه ندیدی جلوم ماشین اومد؟ چرا راه ندادی؟»
طبیعیه که ناچار شدم صبر کنم تا پلیس بیاد. در حالیکه خدا خدا می‌کردم عذرخواهی کنه که برم و به کارم برسم و عقلم بهم اجازه نمی‌داد در حالیکه که طلبکار هم هست ببخشمش.
بعد از حدود نیم ساعت معطلی و نیومدن پلیس، سرکار خانوم با پدرشون تماس گرفتن و به من گفتن «پدرم می‌گه من مقصرم. خسارتتون چقدر میشه حالا؟ اصلاً خسارت خاصی که ندیدین!»
بهش گفتم «خرجش یک معذرت خواهی ساده بود که نکردید.»
پوزخندی زد و گفت «مهم نیست. خسارتش چقدر میشه؟ بابام گفت نقدی بدم»
در حالیکه تا بحال در عمرم از کسی خسارت نقدی نگرفته بودم، الکی بهش گفتم ۳۵ هزارتومن. (که البته وقتی برای ترمیم بردم حدود ۳۰۰ هزار تومن هزینه برآورد شد!)
گفت «الان ۳۵ تومن توی کیفم نیست. برم از خونه بیارم یا شماره کارت میدید کارت به کارت کنم؟»
من که دیگه خیلی دیرم شده بود و فقط می‌خواستم به یک بهونه‌ای فرار کنم گفتم «شماره کارت می‌دم. بریزید بهش»
الان که درست یک ماه از اون روز گذشته و این خانم نه عذرخواهی کرد و نه حتی ۳۵ هزارتومن ناقابل یه حساب من ریخت، به ذهنم رسید حداقل عکسش کنار ماشینش که شماره پلاکش هم توش واضح افتاده رو منتشر کنم تا اگر کسی از دوستان و آشنایانش این رو می‌بینه، بدونه دوست یا آشناش چه شخصیتی داره. کسانی هم که نمی‌شناسنش بدونن اگر رفتار مشابهی داشته باشن ممکنه کسی مثل من رفتار مشابهی باهاشون بکنه.
شاید چنین هزینه‌هایی توی دنیای مجازی کم‌کم بتونه نقش پیش‌گیرانه‌ای هر چند اندک رو در بی‌اخلاقی‌های اجتماعی ایفا کنه.

نظر یک:


نظر دو:
همش دارم فکر می‌کنم که این کار اخلاقی هست یا نه؟ عکس گذاشتن منظورمه. با فرض حقیقت محض بودن مطلب، ممکنه طرف بچه داشته باشه یا یه مادر یا یه دوست دوران مدرسه یا کلی آدم مهم دیگه تو زندگیش که دوست نداشته باشه این چهره‌شو ببین. همه ما هزاران روی زشت داریم. دوست نداریم مامانمون چهرمون رو ببینه وقتی ريیسمون داره توبیخمون می‌کنه. دوست نداریم وقتی تو صف نونوایی با یکی جر و بحث می‌کنیم بچه‌مون ببینه. هیچ کدوم از ما کامل نیستیم.

نظر سه:
بسیار کار خوبی , این کثافت های که انحراف به چپ و رانندگی بی قانونی می کنن رو به خدا باید اعدام کنن.

نظر چهار:
حامد عزیز آبروی آدمها بیش از 35 یا به قول خودت 300 هزار تومان می ارزد. اگر تلفن یا احتمالا آدرس این پلاک رو خواستی یک پیام بده تا واست استعلام بگیرم . هم آسونه و هم عاقلانه تر.

نظر آقای تصادف شده :
دوستانی که دوستانه یا غیر دوستانه به کار من ایراد گرفتید و این رو غیر اخلاقی می بینید، یکم ممنون از انتقادتون. دوم من این عکس رو با اطلاع این خانم گرفتم. کاری که در همه تصادفاتم قبل از حرکت دادن ماشینها می کنم. ایشون دلیلی نداشت اینطوری توی کادر من ژست بگیره. سوم من اگر نیازمند ۳۵ یا ۳٠٠ یا هر عدد دیگری خسارت گرفتن بودم که احتمالاً وضعم با الان فرق میکرد. اول میخواستم بهش بگم ۵ تومن. قصدم فقط ادب کردن کسی بود که حاضر به عذرخواهی نیست. پس دلیلی نداشته تلاش کنم پیداش کنم. چهارم، اما اگر ایشون شماره کارت من رو گم کرده، ایشون باید تلاش میکرد من رو پیدا کنه. و جالب اینکه پیدا کردن من تو این محله خیلی راحته. باور نمی کنید؟ کافیه از میوه فروشی یا قصابی یا یکی از سوپری های جماران سراغ من رو به اسم یا حتی با همین عنوان «صاحب ماشین سیاه گنده» بگیرین! پنجم،
با کمال احترام به نظرات شما، فعلاً از کاری که کردم راضی هستم و منبعد هم ادامه خواهم داد.
کامنت گذاشتن زیر پستهای من هم برای همه اعضای فیسبوک آزاده و من احدی رو بلاک نکردم. این خانم یا دوستانشون بیان اینجا از خودشون دفاع کنن. شاید من قانع شدم و عذرخواهی کردم.

نظرپنجم:
کار جالبی نیست، مشابه حکم صادر کردن بدون قاضی و محکمه برای کسیه که شما تنها یک سر ماجرا هستی و سر دیگه ماجرا ایشونه، اگر فردا اون خانم اومد و گفت من این یک ماه رو توی کما بودم و بستری و ابراز نارضایتی کرد از انتشار عکسش چه جوابی دارید براش؟ به علاوه اینکه با این روش باید منتظر باشیم تا هرکس با هر کس مشکلی داره از فردا عکسش رو بندازه توی فیس بوک و یه سره به قاضی بره و حکایت طرف رو بریزه روی دایره

نظر ششم:
لابد نوه ی امام بوده که داشته از جماران میومده پایین ، آخه میدونین که ، این جور آدما نظرشون اینه که قانون واسه بقیه هست . واسه خودشون نیست !!!   

۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

دیوید کیز، فیسبوک بازان و وبلاگ نویسان مچکریم

قلم به قلم از مانا نیستانی


داستان از آنجا شروع شد که آقای دیوید کیز به آقای ظریف و همکارش گیر سه پیچ داد که چه خبر از مجید توکلی. آقا جواد هم سعی کرد که کله دیوید را با یک جواب سر بالا به سقف بکوباند. اما ای دل غافل که در عصر ارتباطات یک نجوای آرام در سالن های نیویورک می تواند سه سوته به غوغایی در ایران تبدیل شود. البته نمی توان باور کرد آقا جواد که همیشه یک پایش در فیسبوکه از قدرت شبکه های اجتماعی غافل باشد. به هر فعالان اینترنتی، فیس بوک بازان و خلاصه خیلی ها به آقای ظریف گیر دادند و از او جواب خواستند. حتی کامبیز حسینی هم نصف وقت برنامه پلتیک را به این مسئله اختصاص داد. و این تلاش ها نتیجه داد و امروز مجید توکلی به مرخصی آمد. همچنین نباید تلاش های همه کسانی که  نام مجید توکلی را در جامعه جهانی زنده نگاه داشتند را نادیده گرفت.  

به هر حال، شاید کسانی بگویند که آزادی مجید توکلی اصلا به این قضیه ربطی نداشته باشد (که حتما دارد). اما امروز من از آزادی موقت مجید توکلی و آرش صادقی خیلی خوشحال شدم به این امید که این آزادی سر آغاز یک روند باشد که در نهایت آن تک تک مردم بتوانند با یک نوشته ساده در اینترنت، دولت و حکومت را تحت فشار قرار دهند و نیازی نباشد که از کار زندگی شان بزنند و جانشان را کف دستشان بگیرند که بتوانند حرفشان را کف خیابان ها بزنند. و از طرفی بتوانند بازتاب حرفشان را در عمل حکومت خیلی سریع ببینند. به امید روزی که دیگر اپوزیسیون خارج از کشور نداشته باشیم و هر ایرانی بتواند بدون اینکه کوچکترین آزار و اذیتی ببیند در داخل ایران آزادانه عقایدش را بیان کند و از هر کس که خواست انتقاد کند و به زندان نیافتد و یا راه قربت و تبعید را در پیش نگیرد.

کرمکی

۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

کسانی که توهم انکار مجید توکلی ها را دارند به زودی خواهند رفت



آقای ظریف، جواد جون، شما که خیلی بچه گل و با صفایی هستی. امیدوارم همینقدر که با صفایی، با معرفت هم باشی و بفهمی که مجید توکلی را خیلی ها دوست دارند و از او حمایت می کنند. حتی اگر بر فرض آن روزنامه نگار دروغگو، پست، کثافت، آشغال، عوضی و مزدور نتانیاهو هم باشد (که نیست) شما نباید چنین جوابی به این مسئله می دادید. در فیسبوک با لحن غیر رسمی از شما پرسیده شد که آیا مجید توکلی را شناخته اید یا نه؟ و شما به ظن خود از این لحن نا مناسب نهایت استفاده را کردید ولی سوتی وحشتناکی دادید و به سبک احمدی نژاد سوال را با یک سوال بی ربط جواب دادید تا قضیه جمع شود. حتی نتانیاهوی جین پوش هم می داند که مردم ایران از احمدی نژاد و از لحن حرف زدن او متنفرند. واقعا از سیاستمدار تیزهوشی مثل شما که دستان پروردگار حرکاتش را کنترل می کند چنین سوتی وحشتناکی بعید بود. البته شاید خدا به پست های فیسبوک شما دسترسی ندارد که آنهای را اصلاح کند. 
بر کسی پوشیده نیست که رای و اعتماد مردم ایران به آقای روحانی و به تبع ایشان به شما، نه یک سرمایه گذاری حساب شده که یک قمار اجباری است. قماری که یک طرف آن جنگ و ویرانی گریز ناپذیر میهن عزیزمان است و طرف دیگر ثبات و امنیت و پیشرفت تدریجی ایران. بنابراین از آنجا که اعتماد مردم به شما نه بر اساس شناخت عمیق از دیدگاه های شما و بیشتر از سر ناچاری بوده، اعتمادی بسیار شکننده است و با چنین اشتباهاتی به راحتی در هم فرو می ریزد. امیدوارم اگر خیر و صلاح مملکت را می خواهید، هر چه سریع تر دیدگاه تان را خیلی صریح و روشن در مورد مقاله نشریه دیلی بیست و مجید توکلی اعلام کنید و اگر واقعا دروغی به شما نسبت داده شده است، موضوع را از طریق مراجع قضایی پیگیری کنید.
کرمکی